شرط دوم درمان در کمپ ترک اعتیاد
مشاوره روانشناس کمپ ترک اعتیاد مرا تشویق کرد که از مشاوره فردی و گروهی که هر روز در مرکز بود استفاده کنم من از این فرصت طلایی استفاده کردم و مصائبی که بر سرم آمده بود را برای مشاورم شرح دادم او با بردباری به من گوش میکرد و احساس همدردی مینمود.
پس از مدتی گریه کردن در درونم احساس آرامش کردم و گویی باری سنگین از دوشم برداشته شده بود گریه کردن باعث میشد. بر روی زخمهای روانی و درونی من مرهمی گذاشته شود، ما همه انسان هستیم و احساسات گوناگونی از جمله غم داریم.
گریه نمایانگر آن غم و درد درونی است پس از مدتی وقتی همان داستانها را تکرار میکردم دیگر از شدت غم و درد آنها به حدی کاسته شده بود، که دیگر گریهای به همراه آن نبود. در جلسه اول مشاور به من گفت که او رازدار مراجعین است و راز مرا برای کسی فاش نمیکند.
او از من خواست که هر وقت احساس کردم که میتوانم به او اعتماد کنم رازهای درونی که در دلم نهفته دارم و مدام مرا عذاب میدهند را به او بازگو کنم و خودم را از شر آنها رهایی بخشم، او گفت که نگاه داشتن رازها باعث میشوند که ما انرژی زیادی را جهت حبس کردن آنها مصرف کنیم.
همچنین این رازها ما را گروگان میگیرند و امکان یک زندگی سالم را از ما سلب میکنند. مشاور روانشناس کمپ ترک اعتیاد خیلی به من کمک کرد تا بتوانم خودم را پیدا کنم و از اون بشدت متشکرم.
گفتگوهای فردی و گروهی روانشناسی در کمپ ترک اعتیاد
به عبارت دیگر با گفتگو کردن راجع به وقایع گذشته باید دید چه احساساتی را در ما به وجود میآورند، احساساتی مثل خشم غم ترس تنهایی ناامیدی و یا ترکیبی از این احساسات سلامت بدنی و سلامت روانی ما در گرو رها کردن این احساسات منفی از جمله خشم است، که باید از طریق مشاوره در خود دوباره احساس کنیم و سپس خود را تخلیه کنیم تا اینکه به رهایی برسیم.
شرط بعدی که بسیار مهم است و خیلی از افراد آن را نادیده میگیرند و به آن توجه نمیکنند این است که باید هر روز به خودمان بگوییم، “این احساسات منفی را رها کن” تا خود را از قید و بند اسارت رها کنیم.
سلامت بدنی و سلامت روانی ما در گرو رها کردن این احساسات منفی است، هرچه زودتر خود را از چنگال این احساسات منفی که ما را از درون آسیب میزنند رهایی دهیم زودتر به سلامت باز خواهیم گشت. برای رهایی از چنگال این احساسات منفی ما باید راه عفو و گذشت در پیش گیریم، این معنایش آن نیست که آنچه بر ما گذشته است را فراموش کنیم، و یا اجازه دهیم که دوباره در حق ما بیعدالتی صورت گیرد، یا با ظالم رابطه عاطفی برقرار کنیم، معنایش این است که آنها را عفو کنیم آن دیگرانی که در حق ما کوتاهی و یا اشتباه کردن نه اینکه آنها سزاوار عفو هستند، بلکه ما سزاوار رسیدن به آرامش هستیم.
همچنین اگر خطایی از ما سر زده خود را ببخشیم، قبول کنیم که انسان اشتباه میکند و سعی کنیم اشتباه را ببخشیم و مصمم باشیم که آن را تکرار نکنیم مشاورم هر جلسه روی یک یا چند مورد از مطالب زیر با من صحبت کرد. کلاسهای گروهی و مشاوره فردی را جدی بگیرم و مرتب در آنها فعالانه شرکت کنم.
چون مرهم دادن زخمهای درونی روانی طول میکشد متعهد باشم که روی آنها به طور مرتب کار کنم تا اینکه زمانی فرا رسد که دیگر فقط خاطرهای از آنها باقی باشد ولی هیچ دردی همراه نداشته باشند، و همچنین برای درمان خودم مسئولیت پذیر و دنبال آزاد کردن خودم از قید خشم و غم و احساسات منفی دیگر باشم باور داشته باشم که میتوانم بر مشکلات غلبه کنم لیستی از ارزشهای اخلاقی که به آنها اعتقاد دارم را بر روی کاغذی بنویسم و هر روز آنها را مرور کنم.
عمل کردن به تصمیماتی که با روانشناس کمپ ترک اعتیاد گرفته شده
سپس شروع کنم آنها را در زندگیم پیاده کردن و به آنها عمل کنم از قدرت تخیل و تصور جهت مرهم دادن به زخمهای روانی درونی خود استفاده کند، و همچنین از این قدرت جهت ترسیم آینده امیدوار برای خودم باشم یاد بگیرم وسوسههایم را مدیریت کنم.
مواظب گفتگوی درونی با خود باشم ضربهها و صدماتی را که به خاطر استفاده از مواد متحمل شدهام را به طور مرتب مد نظر بیاورم تا در تصمیم خود برای ترک اعتیاد و ادامه راه آن راسختر شوم، داشتن دوستانی که حامی من باشند برای ترک اعتیاد و ادامه راه بهبودی لازم است.
در آینده وقتی آمادگی پیدا کردم در پی پیدا کردن یک شغل مورد علاقه خود باشم، برنامه روزانه هدفداری را دنبال کنم خودمان را برای زندگی سالم متعادل و بدون مواد مخدر متعهد کنیم.
این تعادل شامل تعادل در فکر تعادل در احساسات تعادل معنوی تعادل در خوردن تعادل در خوابیدن و مسائل جنسی و به خصوص ورزش است، در کار روان درمانی من به این نتیجه رسیدم که گرچه در ایام کودکی زندگی خوبی نداشتم ولی اکنون که بالغ شدهام میتوانم همه چیز را عوض کنم.
از نو یاد بگیرم که چگونه با خودم مهربان باشم صدایی از درونم میگفت که من سزاوار یک زندگی شاد و سالمی هستم اگر درگذشته افراد با من بدرفتاری کردند، من نباید به خودم اجازه دهم که همان رفتار بد و نادرست را با خودم انجام دهم، برعکس باید با مدیریت صحیح خودم را از افکار بد و غیر عقلانی دور کنم. باید پدری دلسوز و مادری مهربان برای خودم باشم.
گهگاهی به فکر ایام کودکی میافتادم و یادم به جر و بحثهای پدر و مادرم میافتاد، به رفتار بد برادرم با من و خواهرم فکر میکردم، و عمل زشتی که همسایه با من کرده بود. احساس خشم و نفرتی در من به وجود میآمد همچنین متوجه میشدم که چگونه این وقایع زندگی مرا مختل کرده و مرا به راه اعتیاد کشانده بود
چگونه این افکار منفی در زندگی کنونی من نقش منفی بازی میکرد، من شنیده بودم که بازگو کردن این وقایع به مشاور و یا افراد قابل اعتماد میتواند باعث تخلیه درونی من شود، به شرطی که هدفم فقط تکرار وقایع نباشد و اینکه ثابت کنم که من مظلوم و دیگران ظالم هستند، و من خودم را تا آخر عمر بر سر این کار عذاب بدهم این طرز تفکر که دردی را دوا نمیکند.
باید هدف و تمرکز را روی رسیدن به یک زندگی سالم گذاشت.